شارژ باور و روحیه چگونه؟
در این پست قصد داریم بالهای اندیشه خود را بسازیم اما این بدین معنا نیست که این کاری بسیار راحت است نه. اتفاقا، بسیار مشکل و نیازمند اشراف لحظه به لحظه بر خود است و این یکی از اصل هایی است که انسان باید همیشه برای مراقبت از خود داشته باشد.
آیا این بدان معناست که انسان محدود است؟ یعنی ما محدود به دنیا آمده ایم؟ یعنی ما خالق دنیای خود نیستیم؟ یعنی ما مختار و دارای اختیار نیستیم؟
اگر اینطور فکر کنیم، احتمالا درک درستی از دنیای خود نداریم. ما دنیای خود را قائم به دنیای دیگران می دانیم یا کوچکتر از دنیای دیگران در صورتیکه اینطور نیست. هر کس دنیایی به وسعت بی نهایت دارد.
دنیای هر کس از خود او شروع میشود اما انتهایش بی نهایت است. انسان نقطه پرگار این دنیاست اگر دنیا جمع شود میشود انسان و اگر باز شود میشود بی نهایت.
پس انسان نه محدود است و نه اسیر او کاملا آزاد است و مختار. شاید با نیروهایی در اطرافش احاطه شده باشد، اما این برای آن نیست که اختیار را از او بگیرد. اتفاقا اینها یعنی اختیار یعنی تو انتخاب می کنی که چگونه با آنها روبرو شوی.
این همان سختی است که بیان کردم. این همان اشراف است که گفتم. بینهایت، بی نهایت است و ماهم در بینهایتیم. پس با بودن این نیروها ما محدود نمیشویم. آنها نیروها نیز دارای بی نهایت هستند .مجموعه ای از بینهایت ها در بی نهایت. آیا این ممکن نیست؟
خوب حال فرض کردیم که ما بی نهایت هستیم و آن را هم قبول کردیم پس چرا این حس را در خود نداریم و نمی توانیم آن را باور کنیم؟ چرا نمی توانیم خود را تا بینهایت گسترش دهیم؟
این به رشد ما بستگی دارد. ما پرنده ایم اما برای پریدن نیاز به رسیدن، نیاز به بلوغ، نیاز به معرفت، نیاز به شناخت و نیاز به آموزش داریم.
اما کدام آموزش؟ آموزش در مسیر زندگی.
یعنی، زندگی در زندگی. یعنی تمرین زندگی. یعنی همان بازی زندگی. چیزی که به اشتباه بنام آموزش و پرورش از ما گرفته میشود. آموزش و پرورشی که ما را میخواهد به هدف مطیع بودن و برای دیگران زندگی کردن تربیت کند. آموزش و پرورشی که فردیت را از ما می گیرد تا اطاعت را به ما بدهد. آموزش و پرورشی که آزادی ما را به بردگی می کشاند.
اما این تمام ماجرا نیست نقص آموزش و پرورش تنها موجب این اسارت و بندگی انسان نیست عوامل زیاد دیگری هم هستند. مثلا عامل دیگر انتخاب راه است.
ما در زندگی دو راه داریم راه آسان و راه درست. انتخاب راه آسان معلوم نیست که ما را به مقصود اصلی و اصالت رهنمون کند اما آسان است و همین آسانی بزرگترین مانع است که ما راه درست را نبینیم و در پیچ و خم راه آسان گیر بیفتیم. حلاوتی دارد این راه آسان. در این راه گاهی بدو بدو می کنیم و این بسیار خوشایند است. اما هر چه در نگاه است سراب خواهد بود.
در عجب از ما انسان ها، که خیلی اوقات به شناخت سراب واقف میشویم اما گریزی از انتخاب نداریم باز هم انتخابمان همان راه است راه آسان، انگار اعتیادش مزمن و مانند زندانی شیرین که به آن خو گرفته ایم است انگار ما در بند باور خانه بودن زندان شده ایم انگار دیگر مختار بدنیا نیامده ایم. ما اسیر زندان و زندان بان خوب شده ایم.
راه درست از نامش پیداست که چیست. این راه دیگر ما را تضمین راحتی نیست. هر چند که نتیجه انتخاب آن هم به خوشایندی میرسد به مسرت و شادابی.
ولی در آن خون هم هست، زجر هست و رنج در آن آسانی هم هست اما این آسانی دیگر راه آسان نیست بلکه نتیجه انتخاب درست است آن یک نتیجه و اثر است یک میوه شیرین.
این مقدمه را برای کسانی گفتم که زندگی را در آسان بودن و راحتی می بینند و دوست دارند که میوه درخت در جلو پیشانی آنها و آماده بلعیدن باشد و گمانشان این است که اینطور زندگی بسیار شیرین است.
در حالیکه اگر در خود و پیرامون خود تفکر کنند زیادی می بینند نعمت هایی که بی دریغ داشته اند و رضایت را در آنها تضمین نکرده است. آسانی زندگی درست مانند حظ نوشیدن چای تازه دم در قله کوه است که تسکین است نه درمان، ظاهر است نه باطن موقت است نه دائم.
حال در ادامه برای کسانی که میخواهند اندیشه زیبا خلق کنند را همراه میشویم و در جریان مصاحبت شیرین با آنها چندین اصل تاثیر گذار بر تولید اندیشه زیبا را بیان خواهیم کرد.
ادامه دارد...