هوا هدر یک ....

ابراهیم خوشقدم ابراهیم خوشقدم ابراهیم خوشقدم · 1400/06/13 14:11 · خواندن 3 دقیقه

آدمی را چه می شود هنوز از زمان نوشتن پست (( تفاوت شما را بالا و پایین نمی کند )) دو ماه بیشتر نگذشته اما انگار من کسی دیگر شده ام. در آن زمان چنان مصر به نوشتن بودم، که فکر می کردم شاید در کمتر از یک ماه تعداد پست هایم در هر روز به چند پست برسد. این را از این جهت نمی گویم که تعداد پست نوشتن برایم مهم است نه بلکه از این جهت که حسی داشتم که احساس می کردم درونم پر از ناگفته ها است که اگر بخواهم به قلم بیاورم فشار آنها باعث می شود که به یک پست در هفته قناعت نکنم.

اما امروز می بینم چند هفته از آخرین پستی که نوشتم گذشته آن هم پستی که سریالی بوده و ادامه دارد در آخر آن شما را به دنبال کردن دعوت می کند. وای بر من اما کدام من؟ من دو ماه پیش یا من امروز؟ به دو ماه پیش که نگاه می کنم انسانی با کلی انرژی و برنامه برای آینده بودم دو ماه پیش سیلی از مطالبی که برای نوشتن نوبت نمی گرفتن مرا آوار شده بود طوری که استرس سرعت نوشتنم مرا آزار میداد چرا که نهیب آنها در پشت قلمم بسیار بود. اما کو آن نهیب کو آن آوار چرا دیگر غباری هم بر من نیست. چرا سنگینی احساس نمی کنم. چرا اینقدر سبک شده ام. 

وای چه شگفت انگیز! در عین ناباوری الان متوجه شدم که رویایم تحقق یافته من به رویایم رسیدم خالی شدن. این درست رویای چهار دهه زندگی من بوده است من که همیشه و در همه حال در سیل و آوار بودم سیلی ویران گر از سوالات ذهنی که میخواستم از شر آنها خلاص شوم اما نمی شد حتی شب که باید میخوابیدم بیشتر به سراغم می آمدند همین باعث بود که من خواب نداشته باشم و یک ساعت خواب سنگین دیگران مرا بزرگترین آرزو شود. من به آرزویم رسیده ام من دیگر خالی شده ام خالی خالی حتی حالا با فکر کردن هم فکر به سراغم نمی آید.

پس باید این پیروزی را جشن بگیرم باید با صدای بلند هورا بکشم اما چرا نمی کشم چرا لب تاپم را از خوشحالی مانند آبی به هوا پرتاپ نمی کنم. حتی به اندازه یک بستنی که مهمانت می کنند هم خوشحال این تحقق نیستم نکند چهار دهه عمرم را به دنبال سراب بودم و فکر می کردم آب است اگر اینطور باشد که عمرم را تباه کردم مگر انسان چند بار زندگی می کند که چهار دهه آن به یک سراب تمام شود.

آیا من تمام شده ام یعنی من آرزویم تمام شدن خودم بوده است؟ یعنی راحتی یک آرزو نمی تواند باشد پس چرا اینقدر به دنبال آن هستیم چرا سخت جان می کنیم تا اسباب راحتی خود و خانواده خود را فراهم کنیم. 

راستی این را نمیدانم بگویم یا نگویم من برای اینکه در این چهار دهه عمرم خالی شوم ولش کن گفتن این ها هم خودم را و هم شما را نسبت به من احساس ناجور میدهد آخر مطالعه آن هم بعضی روزها همه روز و بعضی روزها حدود 16 ساعت برای خالی شدن خنده دار و ترحم انگیز است.

چرا که خیر سرم قرار است در ادامه برایتان جوهر اندیشه بسازم آن هم با روحیه فعلا حلال خودم سفت شده و جریان ندارد و باورم در آن به گل نشسته دانه دانه میزند رقت آن جوری نیست که روان بنویسد و بر لوح شما نشیند پس تا فرصتی که ریکاوری کنم و یک همزن برای آن پیدا کنم خدا حافظ.